جینگیل

امروز جواب آزمایشاتم و گرفتم

امروز روز بیست و یک پریودیم بود رفتم آزمایشگاه آزمایش دادم که سه تا لوله خون گرفت و آزمایش ادرار انجام دادم. بعد تست سل و روی دستم انجام داد. با یه سرنگ انسولین زیر پوستم میکروب سل و وارد کرد و بلافاصله دستم ورم کرد. دور منطقه تزریق و یه دایره کشید و گفت تا شش ساعت بهش آب نزنم. بعدش جواب آزمایش روز سوم و گرفتم و دیدم ای دل غافل پرولاکتین و تیروییدم بالااااااست! خلاصه علی رغم اینکه گفته بودن تا جواب تمام آزمایشاتت و نگرفتی نیا اما رفتم اتاق مامایی و گفتم جواب آزمایشم و گرفتم و این دو تا هورمون بالاست. ماما گفت برو برای ویزیت دکتر وقت بگیر. دوباره هفده تومن ناقابل واریز کردم. چون ساعت نه و نیم بود و طبق معمول دکتر در حال عمل بود برگشتم خونه و ...
1 آذر 1391

خیلی خسته شدم

نمیدونم چرا چند وقته هرچقدر می دوم نمیرسم. کارم شده جون کندن و عرق ریختن و خوبی کردن و زخم خوردن و دم نزدن. خسته شدم از اینهمه دعاهایی که بی نتیجه میمونه از اینهمه نذرهایی که من و به هیچکدوم از  مرادهام نمیرسونه. خدایا دلم ازت خیییییییییییلیییییییییییییییییییییییییییییییی گرفته. انگار با من قهری. همه میگن صبر کن کارای خدا بی حکمت نیست منم میدونم اما نمیدونم خدا یادشه که صبر بنده اش هم یه حدی داره! داغونم از تو داغونم! دارم دیووونه میشم!!! نمیدونم چرا هرچی نامرده جلو پام سبز میشه! هرچی بد شانسی سر من میاد! کلا ورق خوشبختیم برگشته! زندگیم پر شده از آدمای دوزاری......... محرم شروع شده اما چند سال زندگی من محرمه... هرجا میرم و هر کار میکنم ...
1 آذر 1391

درمان من شروع شد

بلاخره بعد از مدت ها تلاش نا موفق برای بارداری و استفاده از کیت های تخمک گذاری و مراجعه به چند تا دکتر که همه متفق القول صحبت از تخمدان پلی کیستیک میکردن، تصمیم گرفتم یک کار اساسی انجام بدم. دو سال پیش بود که به خاطر عقب افتادن پریودم دکتر و معلوم شد تخمدان پلی کیستیک دارم سه ماه سیپروترون خوردم و بعدش پریودم منظم شد اما متاسفانه چند ماهی هست که دوباره پریودام نا منظم شده. خلاصه یه روز که برای ادای نذرمون به سمت کوه خضر می رفتیم تو راه تابلو مرکز ناباوری جهاد دانشگاهی رو دیدیم و همون موقع تصمیم گرفتم برم اونجا. چند روز بعد که رفتیم گفتن اول باید جناب آقای همسر آزمایش بدن که همسری هم هی بهانه میاورد که من تو آزمایشگاه نمیام و من خجالت میکشم و...
21 آبان 1391

برای خانه ی خدا دلتنگم

هر روزی که می گذرد با خودم میگویم یعنی باز هم قسمتم میشود  رو به روی خانه ی خدا بایستم و دلم را که در روزهای بی روزنه ی امروز سیاه شده با نظاره بر پرده ی سیاه خانه ی خدا سپید کنم. آیا می شود که دوباره هوای مسجد النبی را در سینه حبس کنم تا غم غربت در میان قربایی که مرا از خدا دور میکنند به نابودیم نکشانند! روزی هزار بار با خودم می گفتم خدایا آمدم به سرزمین وحی تا دلم سبک شود. غم بقیع آنچنان بر دوشم سنگینی می کند که نمیدانم تاب می آورم یا نه. دلم بی تاب است...... دلم بی تاب است ..... خدا می داند که چهارده قرن است که دل تاریخ از سنگینی حادثه ی نامردی زمانه با دل فاطمه(س) و علی(ع) سبک نشده و دل من سنگین و تنگ است. حتی سفر دوباره هم از دلتنگ...
4 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جینگیل می باشد